۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

شراب کهنه

ز هر کرشمه نگاه تو فتنه ساز تر است


ز هر سرود صداي تو دلنواز تر است


شميم زلف شبق گون خانه بر دوشت


ز عطر مريم و بوي بنفشه ناز تر است


دل اسير من از گونه ي تو پر خون تر


کمند موي تو از صبر من دراز تر است


شراب کهنه ي ميخانه ي لبت بخدا ،


ز پند ناصح فزانه چاره ساز تر است


مکن به عشوه نگاهم که چشم دل سيهت


براي کشتن من از اجل مجاز تر است


در اين معامله تنها نگاه کافي نيست


دل شکسته ام از ديده پر نيازتر است


چه ديده اي ز گهر پروران که قصر دلت


به روي بي هنران از هميشه باز تر است


مکن اسير فراقم که دوزخ غم دوست


ز کوره ي دل خورشيد جانگداز تر است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر