۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

سفالگر مرده

منم آن گِل كه خشك شد .
تو كدام سنگي ؟
تو كدام بادي ؟
تو كدام مفهومي ؟
منم آن گِل خشك شده كه ترك خورد .
تو كدام سنگ خاك شده اي ؟
تو كدام باد از نفس افتاده اي ؟
تو كدام مفهوم بي معنايي ؟
منم آن گِل خشك شده كه ترك خورد .
اي نفس آرام خاك بي مفهوم ...

اگر ميتواني لبخند بزن ؟!

لبخند بزن بر اين دستان گِلي
لبخند بزن بر اين سرهاي پر از خاك
لبخند بزن بر اين سينه هاي خشت مال
لبخند بزن براين افكار كاهگلي
لبخند بزن براين مفهوم دستمالي شده

مفهوم رقصنده بر چرخ سفالگري
مفهوم كونه ي ترك خورده ي پاهاي استاد سفالگر
سفالگر پير چروكيده ي تنها
سفالگر تكرار شده در زيرزمين قوت لا يموت نمور
سفالگر مرده است .


اگر ميتواني لبخند بزن ؟!
اي نفس آرام خاك بي مفهوم ...
سفالگر پير بچرخان برقصان
دست نيست بود هست شد
سفالگر برقصان دستهاي هست را
سفالگر بكوبان پاهاي رقصان را
برقصان مرا
سفالگر هستي تا بميراني
با توام سفالگر پير
تو هميشه رقصاندي
نخنداندي

حال ميتوانيم لبخند بزنيم ؟!
ببين اين گِل رقصان خشك شده ي مرا


و ديگر
اين لبخند
ترك خورده است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر