مرگم از يک سو کشاند ، سوي ديگر زندگي
زين طرف ، ملک زوال و زان طرف ، پايندگي
در بني آدم دو استعداد حيرت خيز هست :
مظهر ظلمت سرا و ، مطلع تابندگي
خواجه را برگو که هنگام اجل درمانده ييم
بي سبب سلامح خدايي مي زني در بندگي !
دل چه مي بندي به دنيا از فريبش درگذر
سخت باشد زينهمه دلبستگي ، دلکندگي
آب و خاک و باد و خورشيد و زمان در کار بود
تا برآري برگ و باري ، پس چه شد بالندگي ؟
بوستان خشک ما را ابر رحمت باد خورد
کو گل ما ، ميوه ي ما ؟ حيف از آن بارندگي
ميهمان خوان يزدانيم و نا فرمان او
واي اگر باقي بماند بهر ما شرمندگي!
زين طرف ، ملک زوال و زان طرف ، پايندگي
در بني آدم دو استعداد حيرت خيز هست :
مظهر ظلمت سرا و ، مطلع تابندگي
خواجه را برگو که هنگام اجل درمانده ييم
بي سبب سلامح خدايي مي زني در بندگي !
دل چه مي بندي به دنيا از فريبش درگذر
سخت باشد زينهمه دلبستگي ، دلکندگي
آب و خاک و باد و خورشيد و زمان در کار بود
تا برآري برگ و باري ، پس چه شد بالندگي ؟
بوستان خشک ما را ابر رحمت باد خورد
کو گل ما ، ميوه ي ما ؟ حيف از آن بارندگي
ميهمان خوان يزدانيم و نا فرمان او
واي اگر باقي بماند بهر ما شرمندگي!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر