۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

شکستم

من شكستم اري
تو شكستم دادي باده رنگ و ريا را
تو به دستم دادي
من غريبم اري تو غريبم كردي
بي خبر از ايينه ها
پر فريبم كردي
تو مرا همچون شمع از سر جور و جفا سوزاندي
تو مرا سوزاندي
تو مرا بر در و ديوار بدي كوباندي
من شكستم اري تو شكستم دادي
تو مرا از بودن
تو مرا از من و از ما و تو پنجره ها
ترساندي...
تو مرا از فردا...
تو مرا از دريا...
تو مرا ترساندي
من اسيرم اري
تو اسيرم كردي...
بي خبر از باران..
تو كويرم كردي
از شراب دوري
تو چه سيرم كردي
من شكستم اري...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر