۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

کاش از اول میگفتی دوستم نداری

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق بودی تو معبودم

آرام و آسوده ،در خواب خوش بودی

یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم

من با نفسهایت نام تو را خواندم

کاش ای هوسبازم،با تو نمی ماندم

روزی که میگفتی من با تو می مانم

روزی که دانستی من بی تو می میرم

روزی که با عشقت ،بستی به زنجیرم

بازنده من بودم،این بوده تقدیرم

خوش باوری بودم پیش نگاه تو

هر دم ز چشمانت خواندم کلامی را

عشق تو چون برگی در دست طوفان بود

دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود

روزی به من گفتی دیگر نمی مانم

گفتم که
می میرم،گفتی که می دانم

باور نمی کردم هرگز جدایی را

آن آمدن با عشق ،این بی وفایی را

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر