۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

عشق کال

دارم به عشق كال خودم فكر مي كنم
دلواپسم به حال خودم فكر مي كنم
مي بينم آرزوي پريدن توهم است
وقتي به زخم بال خودم فكر مي كنم
تنها كدام شانه تكيه گاه توست؟
دائم به اين سوال خودم فكر مي كنم
طرح نگاه خيس تو از خاطرم گذشت
از بس به خشكسال خودم فكر مي كنم
در من صدا شكسته و فرياد مرده است
اينك به بغض لال خودم فكر مي كنم
سهم تمام شاعر ها سيب سرخ نيست
پس من به سيب كال خودم فكر مي كنم
به رسم عادت دیرینه ای که من دارم
همیشه در غم عاشق شدن گرفتارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر