شب و هجوم غمت، ذره ذره سنگ
و خنده های لبت، غنچه رنگ به رنگ
به زخمه زخمه ی عشقت، به سوز و ساز تنم
که بسته اند دلم را به سانِ سنگ به سنگ
شب است و بین سکوتی سیاه می شکنم
و باز می زنم از فرطِ درد چنگ به چنگ
چه قدر گریه کنم بین مردمی شب کور
و هی اضافه شود لحظه لحظه ننگ به ننگ
بیا و دست دلم را بگیر بودنِ محض!
که آمده دلم از این جهانِ تنگ به تنگ
و خنده های لبت، غنچه رنگ به رنگ
به زخمه زخمه ی عشقت، به سوز و ساز تنم
که بسته اند دلم را به سانِ سنگ به سنگ
شب است و بین سکوتی سیاه می شکنم
و باز می زنم از فرطِ درد چنگ به چنگ
چه قدر گریه کنم بین مردمی شب کور
و هی اضافه شود لحظه لحظه ننگ به ننگ
بیا و دست دلم را بگیر بودنِ محض!
که آمده دلم از این جهانِ تنگ به تنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر