۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

دل

لرزش دل سبب به تلاطم انداختن چشمه هاي اشك در گوشه چشم مي شود، قطره هاي زلال و پاكي كه از هر چشمه اي در دنيا پاك تر است. انسان فقط در زمان شكسته شدن اشك مي ريزد، چه اشك غم باشد و چه اشك شوق.
زيباترين لحظه و با شكوه ترين مواقع، زماني است كه يك انسان با اشك ريختن تواضع و فروتني را نشان مي دهد.
رسيدن به محبوب، از دست دادنش، ترس از خداوند، به دنيا آمدن، از دنيا رفتن، درد اندام ها و خواستن خواسته هاي مادي و معنوي، مشك هاي اشك را مي زند و اشك در محيط چشم لايه مي بندد. حال تلنگوري لازم است تا اين محيط را بشكند تا اشك متولد شده و بر روي گونه سرازير شود و بر روي لب بميرد.
اشك شكستن درون انسان در مقابل اميال بروني است، اشك خالي شدن انسان از بارهاي دروني است، اشك بلور متبلوري است كه از دل تراوش شده و مرواريد ذهن انسان است
امروزه انسان ها كمتر اشك مي ريزند، از اشك به دور شده اند، چون عشق دروني انسان كمرنگ شده است. انسانيت به يغما رفته است، دل ها كدر شده، مكانيزم هاي توليد اشك قفل شده اند.
بياييم اشك ريختن را تمرين كنيم، دل ها را صاف كنيم، امروزه ما به يك لايروبي دل محتاجيم. اشك يك لايروب قوي است به شرطي كه از دنياي شلوغ و پر سر و صدا كناره بگيريم و با عينك مخصوص به دنيا نگاه كنيم. اشك ها را هدايت كنيم و به اشك به عنوان يك ميراث عشق بنگريم.
اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد
اي اشك نگاه خسته ام را درياب اين چشم به خون نشسته ام را درياب
از زندگي ام فقط تو ماندي اشك اين عمر زهم گسسته ام را درياب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر