هر که هستم
سر گذشتم از شط های دستم جاری ست
میدان پیشانی را فراخ گرفتم
و اسب آینده ام سر کش ترین اسب هاست
سوارکار تاریخ حماسه سراها
دیدار گر شکوفه ی اول فروردین
در زمستان چلٌه ی تیر هستم
و هر چه هستم
از رده ی خون متلاطم غلامان
شلٌاق اربابان به گرده ی چشمانم
می خورد
من
خونم را به کیسه ی دلم ریخته ام
و آن را به رگ هایم آویخته ام
تا عشق هایم
چک.....که
چک.....که
به چه کد
و بچکد
تا کینه هایم
چکٌه
چکٌه
....................
....................
من هر که هستم
و من هر چه هستم
همین هستم که هستم
دور از دیار و
یار و
دیدار ها . . .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر