۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

هرکه ستم

هر که هستم

سر گذشتم از شط های دستم جاری ست

میدان پیشانی را فراخ گرفتم

و اسب آینده ام سر کش ترین اسب هاست

سوارکار تاریخ حماسه سراها

دیدار گر شکوفه ی اول فروردین

در زمستان چلٌه ی تیر هستم

و هر چه هستم

از رده ی خون متلاطم غلامان

شلٌاق اربابان به گرده ی چشمانم

می خورد

من

خونم را به کیسه ی دلم ریخته ام

و آن را به رگ هایم آویخته ام

تا عشق هایم

چک.....که

چک.....که

به چه کد

و بچکد

تا کینه هایم

چکٌه

چکٌه

....................

....................

من هر که هستم

و من هر چه هستم

همین هستم که هستم

دور از دیار و

یار و

دیدار ها . . .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر