۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

مرا از خودجدا میخواستی

کدامین نغمه نی می برد امشب مرا تا تو
که دارم شوق پرواز پری وارانه ای با تو
من از روی صداقت دوستت می داشتم، آری
و با این سادگی بر خویش می بالیدم، اما تو
چه شب هایی که با آن خاطرات زنده تا هر روز
نشستم گریه کردم عاشقانه خویش را با تو
مرا از خود جدا می خواستی انگار یادت نیست!
و من لجباز هر روز که ما یا هیچ کس یا تو!
گذشتی از تمام آنچه هست و نیست بی پروا
شکستی یک به یک آیینه های رو به رو را تو
بیا بنشین نگاهی کن بگو با من چه شد آخر
که تا دیروز ما از عشق می گفتیم،حالا تو!
سکوت من زبان زنده دنیاست، می دانی؟!
خودت بنشین قضاوت کن مقصر کیست؟ من یا تو؟!
در این اندیشه ام امشب به فردایی که در راهست
چه کس نام مرا تکرار خواهد کرد، آیا تو؟!
یقین دارم که روزی می رسد دستی ز ناپیدا
و ما را می رساند تا تفاهم،دوستی، تا تو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر