۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

سفر به سلامت

سفر به سلامت مهربانم...
هر جا که قرار است دل داده شوی همان جا هم ماندگار شو....عشق من بدرقه راهت....برو....دعاهای هر شب من و ستاره ها توشه ی کوله بارت....رسیدن به تمام آرزوهایت بر سر درخت تمنا تنها آرزوی من ...آن هم روشنی جاده ی تاریک فردایت....خورشید را در چمدانت گذاشته ام تا دلتنگ خورشید این دیار نشوی....عطر باران را هم در بقچه ای پیچیدهام و همان جا کنار خورشید گذارشته ام تا دلتنگ و در حسرت بوی غیبش نمانی....هر کجا رسیدی عطر باران را به آنجا ببخش...دلت را هم به دلی بسپار که شور مجنون لایقش باشد....پشت سرت اشک هم نمی ریزم دیگر...می گویند شگون ندارد....هر چند می دانم باریدن برای چشمانم عادت خواهد شد....پشت سرت آب هم نمی ریزم تا نکند اجباری برای آمدنت باشد...سفر به سلامت مسافر....خدا و نگاه های همیشه نگران من همراهت...تو این دنیا باهات کاری ندارم...برو و خوشبخت شو اما یادت باشه آه من تا زمانی که بخوای قبل از اینکه شرایط ازدواجو داشته باشی و سراغ دل دیگه ای بری دنبالته و اون موقع مث بختک می افته تو زندگیت....پس مواظب خیلی باش.....با این کارات بهم ثابت کردی که هیچ وقت دوستم نداشتی....چون آدم وقتی یه گل و دوست داره خاراشم تحمل می کنه....اما تو چی؟؟؟؟....نمی دونم چه جوری راضی شدی منو وسط این بازی ول کنی و بری....من پای تمام حرفایی که به زینب گفتی و دلم و آتیش زد وایستادم....اما عزیزم فکر کردی اگه آتیش و ول کنی و بزاری خودش بسوزه بالاخره خاموش می شه....نه؟؟؟ عزیزم بهتره بدونی تو هر چقدر که دوستم داشتی من بیشتر دوستت داشتم چون پای تموم حرفهات وایستادم که فقط کنارت باشم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر