۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

اتل متل

اتل متل یه بابا
که اومده از سفر
اسم بابام (صادقه)
اسم مادرم هاجر
*
عجب عاشق باباست
وقتی بابا رو دیدش
تو کوچه پیش مردم
اونو بغل کشیدش
*
رفتن بابا جونم
تو رفتنا چه تک بود
چقدر لطیف و زیبا
عین(قایم باشک)بود
*وقتی بابا جونم رفت
مامان چشما رو بستش
دستو گذاشت رو چشماش
چشمای خیس و مستش
*
میگن بابام دویدو
زد از تو خونه بیرون
تا که ممامان دزدکی
نره به دنبال اون
*
اما بازم مامان جون
چشماشو واکرد و دید
یواشکی،دزدکی
دنبال بابا دوید
*
دویدش و دویدش
سر کوچه رسیدش
اما دیگه بابامو
ندیدش و ندیدش
*
کاسه ی پر ز اب رو
با گریه ریخت تو باغچه
همون باغچه قشنگه
باغچه ی توی کوچه
*
از اون موقع تاحالا
اونو پیدا نکرده
هنوزم که هنوزه
دنبال اون میگرده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر